دوازدهم 1

امروز دوازدهمه


دوباره گم و گور شدم


میدونی که کجام؟؟؟


دوباره همون خیابون


همون پارک


همون تاب


دوباره دوست دارم تنهای تنها باشم


همه روزای مهم فراموشم میشه


اما این دوازدهم...


نمیدونم چی میشه یادم میاد


نمیدونم چرا عاشق تاب بازی ام


برو بالااااااااااااااا


بیا پاییییییییییین


حس خیلی خوبی به آدم دست میده


ولی


همیشه ترس کوبیده شدن به زمین رو داری


ترس اینکه زنجیرایی که نگه ات داشتن


فقط و فقط


یکی شون ولت کنه


بعد دیگه از هرچی زنجیره زده بشی


من مینویسم


رفاقت تعطیل


ولی تو گوش نکن


این زنجیر پاره شه


این وسط منم که داغون میشم


با اینهمه ادعایی که داشتم


مث پروازای بلندتر روی تاب




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد