یه حس خاص دارم

یه نقاشی بکش از روزایی که رفت

یه اتاق تاریک با یه طناب روی سقف

بکش .... پدری که نفس بریده

ولی پسرش میره سمت هدف طوری که

انگار آسمون خدا پرچمه براش

اون میره جلو حتی اگه دقدقه نذاشت

منم ... پسری از جنس قلم

که قدم به قدم میرم سمت هدف

نمیخوام باشم مثل گنده ای که گداست

یا تو جنگل باشم عین کنده ای که دراز و بدرد نخوره

تق صدام میخوام به در بخوره

نشینم گوشه ی خونه فقط پدر بدوئه

حتی اگه حالم از وضعیت بهم بخوره

....

اگه نمیرم مسجد نگو تقصیر کارم

من بوی سیگارو به جوراب ترجیح دادم

جایی نمیرم که همه واسه تفریح خواب برن

کفشامو دوست دارم پس نیست کار من


یه حس خاص دارم

مثل حس بادبادک

تو زمین بمون

ولی من همیشه آزادم


نه به کسی دل دادم نه به پاش گذاشتم

نه با کسی قهر شدم نه با کسی آشتی

من منت جاده رو نمیکشم تو خاکی میرم

دیدم ، اون رفیقایی که یهو لاشی میشن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد