دنیایم

دنیایم بی اندازه کوچک شده است .

می بینی؟

به قدری کوچک که میتوان آنرا دردستی گرفت وبه دستی دیگر پرتاب کرد...!

میدانم می بینی مرا

 توهمیشه دیده ای

دلم زندگی راغنج میزند وحسم در گفت وگویی مدام این لحظه شوم را نفس میکشد.

دور شو تا میتوانی دور شو .

من در کشاکشی مدام دربهت ودرگیرم.

اما

 برای رفتنم

سالهاست ساک بسته ام .

حماقت محض


اسمش نه عشق است نه علاقه نه حتی عادت


حماقت محض است دلتنگ کسی شدن که دلش با تو نیست

التماس


بگذار از دست برود


هر آنچه که به التماس آلوده باشد


حتی زندگی



انسانیت


مهم نیست که مذهبی هستیم یا نه


مهم نیست که چه اعتقادی داریم


مهم روح انسانی است،مهم انسانیت است...


حس بد


باز بدخوابی زد به سرم


دیگه احساس میکنم به بن بست رسیدم ،،،


از حرف زدن اطرافیان و کلا از حرکاتشون معلومه که


واقعا دیگه محبت خیلی کم شده ،،،،،،


نمیدونم چیکار کنم بدجور دو دلم


آخه همه چیز خیلی تغییر کرده و جـَو


اونجوری که من میخام نیس،


تا دیر نشده باید یکاری بکنم


  یا محبت ، یا دشمنی اجباری و مصلحتی



مثل سیگار


مثل سیگارند خاطره ها،


حال می دهند ولی از درون می پوسانند . . .



زود از یاد می روند و دود می شوند


اما هرگز ترک شدنی نیستند !



دوازدهم 1

امروز دوازدهمه


دوباره گم و گور شدم


میدونی که کجام؟؟؟


دوباره همون خیابون


همون پارک


همون تاب


دوباره دوست دارم تنهای تنها باشم


همه روزای مهم فراموشم میشه


اما این دوازدهم...


نمیدونم چی میشه یادم میاد


نمیدونم چرا عاشق تاب بازی ام


برو بالااااااااااااااا


بیا پاییییییییییین


حس خیلی خوبی به آدم دست میده


ولی


همیشه ترس کوبیده شدن به زمین رو داری


ترس اینکه زنجیرایی که نگه ات داشتن


فقط و فقط


یکی شون ولت کنه


بعد دیگه از هرچی زنجیره زده بشی


من مینویسم


رفاقت تعطیل


ولی تو گوش نکن


این زنجیر پاره شه


این وسط منم که داغون میشم


با اینهمه ادعایی که داشتم


مث پروازای بلندتر روی تاب




حلال


گریه نکن پدر...


همین" نان حلال "که در دست داری...می ارزد


به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ...


این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد ...


که تو داری پدرم ...


دستت را میبوسم که نان حلال


بر سر سفره ی با برکتت دیدم .....





دروغ

بی احساس ترین مرد روی زمین می شوم وقتی...!


تفریحت می شود؛ بازی گرفتن قلب بی گناه من...!


ماچ می کنم و می گذارم کنار دوستت دارم هایم را...!


تا ناتمام بماند پازل عشقی که سنگ بنایش "دروغ" بود!


قلبم لج کرده

قلبم لج کرده است،،،


می گوید یا با او،


یا من می ایستم


تو تنها برو . .