گریه نکن پدر...
همین" نان حلال "که در دست داری...می ارزد
به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ...
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد ...
که تو داری پدرم ...
دستت را میبوسم که نان حلال
بر سر سفره ی با برکتت دیدم .....
بی احساس ترین مرد روی زمین می شوم وقتی...!
تفریحت می شود؛ بازی گرفتن قلب بی گناه من...!
ماچ می کنم و می گذارم کنار دوستت دارم هایم را...!
تا ناتمام بماند پازل عشقی که سنگ بنایش "دروغ" بود!
من تکرار نمیشوم
ولی...
یک روز می رسد...
یک ملافه ی سفید پایان می دهد...
به من...
به شیطنت هایم...
به بازیگوشی هایم...
به خنده های بلندم...
روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند:
دیوانه دلمان برایت تنگ شده..
خــُدایـآ …
بـَراے خآمـوشے شـَبــ هـاے انتـِظآرم
فـَقـَط یکـــ [ فـوتــ ] کآفیـωـتــ !
خـآموشـَم کـُטּ …!
خـَωـتـﮧ ام ..
کاری نمی کنم
راه نمی روم
حرف نمی زنم
نگاه نمی کنم
ولی لعنتی... دلشوره ام تمام نمی شود
لعنتی...